اصغر بیپناه، نماد حفظ میراث تصویری ایران
نگاتیوها نمیمیرند: یاد و خاطره اصغر بیپناه، عکاس تاریخساز ایران
یاد و خاطره اصغر بیپناه، عکاس تاریخساز ایران، نماد حفظ میراث تصویری و نگاهی انسانی به چهرهها و لحظهها.

در سرزمین عکسهای فراموششده، جایی میان اشیای قدیمی و تابلوهای کهنه، نامی برمیخیزد که همچون واژهای جادویی از دل تاریخ بیرون میآید؛ نامی که همیشه با عطر نگاتیو، سایههای نور چراغهای قدیمی و همهمه کوچههای لالهزار در ذهن عاشقان سینما و تصویر نقش بسته است. امروز، در روزی که او به دنیا آمد و همزمان از جهان رفت، خاطرات پر است از یاد مردی که دوربینش تنها ابزار نبود، بلکه عصای جادوی بود که هر لحظه جهان را بازتعریف میکرد: اصغر بیچاره.
آغاز مسیر او در خیابانهای سنگفرششده لالهزار بود. نوجوانی با کلاه کج، چشمانی مشتاق و دستی که با سحر عکس، جهان را از نو میساخت. چه کسی میداند چند آرزو و رویا در میان قابهای قدیمی و شیشههای مهگرفته عکاسخانه شهرزاد، جا مانده است؟ همان اتاق ساده، روبهروی سینما رکس، جایی که تاریخ معاصر ما در حاشیه قابها و حروف زیر عکسها به آرامی تنیده شد.
هنر اصغر بیچاره تنها در بازی با نور و سایه نبود، بلکه در نگاهی انسانی به چهرهها و صحنهها خلاصه میشد. اگر گاهی دکمه شاتر را میفشرد، قصدش قفل کردن لحظه نبود؛ بلکه آزادسازی حسرتی بود که در پشت چهرههای بازیگران و هنرمندان میلرزید. همان عکاسخانه به محل تجمع هنرمندان بدل شد، خانهدوم نسلی که هنوز بیپناهی و شور در نگاههایشان، با لنز دوربین او لبخند میزدند.
سایه زندگی او نه تنها بر دیوارهای سینما افتاد، بلکه در هر تصویر، فصلی از تاریخ نهفته بود؛ گاهی تکهای از تئاترهای قدیمی، گاهی پشتصحنههای هنری و زمانی روایتی از سختیها و شادیهای مردم این سرزمین. او راوی بیکلام دوربینهایی بود که هرکدام داستانی از نسلهای گذشته داشتند؛ دوربینهایی که روزگاری در دست عکاسباشیها و صحافباشیها، تاریخ را به تصویر میکشیدند.
اما سرنوشت مردانی چون او همیشه آسان نبود. سالهای سخت، تلخی تبعید و غبار غربت، آیینهای شد برای دیدن خویش و خاطراتی که هرگز پایان نمیپذیرفتند. اصغر بیچاره، با صبر و اراده، در پس هر تصویر نشانی از روزهای گذشته و چهرههایی که شاید تنها در آرشیو شخصیاش زنده هستند، باقی گذاشت.
حافظه تصویری این سرزمین بارها و بارها از نگاه او عبور کرده است؛ عکاسی نامآور که هر عکس، دفترچهای است پر از خاطره و راز. زندگی او روایت تعهد به حقیقت و زیبایی بود؛ مردی که با وسواس و عشق، هر جزئی از تاریخ تصویری ایران را در جایی امن نگه داشت. او شبهای بیخوابی داشت، شبهایی که در میان هزاران قطعه عکس و دوربینهای عتیقه پناه میگرفت و تلاش میکرد چیزی را نجات دهد: لحظهای، تصویری، نامی که نباید فراموش شود.
امروز، در سالگرد تولد و رحلت او، باید با احترام نگاهی دوباره به قابهای بیصدا و عکسهای غبارآلود بیندازیم. هر تصویر، قصهای است که در هوای شهر پرسه میزند و گویی با صدایی آرام میگوید: «این نیز روزی بوده است؛ این چهره، این نگاه، این شادی و غم، جزئی از ماست.»
نامش بیپناه بود، اما کارش نجات حافظه یک ملت. کسی که از میان گرد و غبار تاریخ، چراغی روشن کرد تا راه فراموشی را کمی روشنتر سازد. در سرزمین عکسهای بیپناه، رد پای او هنوز باقی است؛ عطر شور و سادگی، در میان قابهای عتیقه، زندگی میکند. اصغر بیچاره، بیش از یک نام، نماد و استعارهای شد که یادآور اهمیت حفظ و پاسداشت میراث تصویری است.