نفس بازغی: از مرگ نزدیک تا تولد دوباره و عشق بیپایان
نفس بازغی در واکنش به استوری پدرش: «یک بار زندگیام را از دست دادم... اما دوباره آن را به دست آوردم» + عکس خاطرهانگیز و تلخ
نفس بازغی در واکنش به استوری پدرش: از تجربه نزدیک به مرگ و تولد دوباره گفت و احساس عمیق خود را ابراز کرد.

نفس بازغی در تاریخ 5 تیر ماه سال 1387 در تهران به دنیا آمد. پدرش پژمان بازغی، بازیگر مشهور، و مادرش مستانه مهاجر، تدوینگر شناختهشده، هستند. نفس تنها فرزند خانواده است و خواهر یا برادری ندارد. همانطور که در بخش قبل اشاره شد، شغل پدرش در حوزه بازیگری و فعالیت مادرش در زمینه تدوین، تهیهکنندگی و کارگردانی است.
در سالهای اخیر، اخبار مربوط به ایست قلبی یا تجربیات نزدیک به مرگ برخی بازیگران معروف توجه عموم را جلب کرده است. پژمان بازغی نیز یکی از این چهرهها است که به گفته خودش، حدود 20 ثانیه قلبش متوقف شده و مرگ را از نزدیک تجربه کرده است.
او که اکنون در سریال "یزدان" در قاب تلویزیون ظاهر شده، به مناسبت سالروز این تجربه تلخ اما سرنوشتساز، پستی احساسی در اینستاگرام منتشر کرد. بازغی با انتشار عکسی قدیمی از خود و دخترش نفس، از لحظه تولد دوباره و معنای تازه زندگی، خانواده و ادامه مسیر نوشت.
پژمان بازغی در این پست نوشت: در تاریخ 19/3/1395، یعنی نه سال پیش و در همان روزی که مصادف با ماه رمضان بود، هنگام انجام مسابقه فوتبال، قلبم ایستاد و به مدت 20 ثانیه از کار افتاد. کمکهای سریع پرسنل بیمارستان طالقانی، دکتر قیداری و در نهایت دکتر آرسیس احمدیه، و همچنین عنایت خداوند، من را دوباره به زندگی بازگرداندند. از آن روز به بعد، تغییرات زیادی در زندگیام رخ داده است؛ از چالشهای سیاسی و اجتماعی گرفته تا بحران کرونا و فقدان دوستان و عزیزانی که دیگر کنارم نیستند. همه این تجربیات نتیجهای داشت: اینکه زندگی کوتاه است و ما در طول زمان میمیریم و زنده میشویم، اما اغلب بیخبر از این موضوع.
غر زدنهای مداوم به زندگی و نالههایی که میشنویم، بارها ما را انسانهایی مرده ساخته است. پس قدر زندگی، دوستان و عزیزانمان را بدانیم، چون همین نیمهتمام بودنها ممکن است روزی برایمان حسرتانگیز شود. تولد دوبارهام مبارک.
بازغی با انتشار یک استوری، احساسش را نسبت به پدرش ابراز کرد و نوشت:
«پدرم، یک بار زندگیام را از دست دادم... اما دوباره آن را به دست آوردم. این نشاندهنده قهرمان بودن است. خیلی خوشحالم که دارمت، بابا.»