مهران مدیری از خستگی و ناامیدی در دنیای هنر میگوید
مهران مدیری اعلام خستگی و خداحافظی؛ دلنوشتهای احساسی از غم و ناامیدی در دنیای هنر
مهران مدیری از خستگی و ناامیدی در دنیای هنر میگوید؛ دلنوشتهای پر از غم و احساسات عمیق پس از حواشی و چالشهای چند سال اخیر.

چند سال پیش مهران مدیری با انتشار پیامی در صفحه اینستاگرامش، تمامی طرفدارانش را متحیر و شگفتزده کرد.
متنی که او، بازیگر و کارگردان برجسته، در واکنش به حواشی اخیر منتشر کرد، به شرح زیر است:
در ساعت ۳ نیمه شب جمعه، ششم آبان ماه، این نوشته را مینویسم.
این متن، دفاعیه نیست، بلکه دلنوشتهای است پر از غم و حیرت.
برای مردمی مینویسم که بیش از سی سال است برایشان شاید مهمترین و پربینندهترین سریالهای طنز تلخ این کشور را ساختهام. لذت بردهام، اما رنج هم کشیدهام.
در عجبم از میزان کینه و دشمنی که میبینم... از سناریوهای حیرتانگیزی که نه از مردم، بلکه از کسانی که نمیشناسم و حتی صدایشان را نشنیدهام، بیرون میزند.
چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ نمیدانم...
این انسانهای شریف کجا هستند؟ کجا زندگی میکنند؟ نمیدانم...
شغلشان چیست؟ نویسندهاند؟ منتقدند؟ سیاسیاند؟ نمیدانم...
فقط میپرسم، آیا شبها راحت میخوابید؟ آیا پس از ۱۲۰ سال راحت میمیرید؟ وقتی فرزندانتان بزرگ شدند، آیا حقیقت را برایشان بازگو میکنید؟
از شایعه کثیف چک ۳۰ میلیاردی شروع شد، که طبیعی است، هر فیلمنامهای نیاز به شروع دارد. سپس این شایعه کثیف سفر ۶ روزه من به دبی ادامه یافت، در حالی که من در وین بودم، و فیلمنامه با یک پایان شگفتانگیز، تعقیب و گریز و عملیات بر روی قایقهای تندرو به پایان رسید.
چه اتفاقی دارد میافتد؟ پشت این ماجراها چه خبر است؟
اگر از من متنفر هستید، به هر دلیلی که باشد، محترم است، چون از باورها و اندیشههای شما سرچشمه میگیرد، اما این میزان ناجوانمردی در هیچ فرهنگنامهای معنا ندارد...
اما غمانگیزتر از همه، سکوت است. سکوت کسانی که سالها مرا میشناسند و هیچکس حرفی نمیزند.
در این روزهای سخت، تنها خانواده و عزیزان، چند پیج فنپجهای دوستداشتنی، چند نفر از دوستان با معرفت و مردمی که هنوز در خیابانها با محبت و احترام از من یاد میکنند، مرا به زندگی امیدوار نگه داشتهاند.
شاید بگویید در این روزهای کشور، حرف زدن از خودخواهی است. این درست است، اما این سخنان از سر خستگی و دلشکستگی است.
باز هم بنویسید، باز هم بنویسید، تا زمانی که قلمتان روی چشم است.
دیروز دوستی از من پرسید، خستهای؟ گفتم بله. گفت، از مردم؟ گفتم، هرگز. گفت، از چه کسی؟ گفتم، از خودم... من از مهران مدیری بودن خستهام.
خدا نگهدارتان.